کتابخانه عمومی بقیه الله آبگرم

کتابخانه عمومی بقیه الله واقع در شهر توریستی آبگرم از استان قزوین می باشد

کتابخانه عمومی بقیه الله آبگرم

کتابخانه عمومی بقیه الله واقع در شهر توریستی آبگرم از استان قزوین می باشد

کتابخانه عمومی بقیه الله آبگرم

شماره ی تماس کتابخانه بقیه الله آبگرم 02834762894

۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

 ثبت نام و عضویّت در کتابخانه های عمومی

2-1. مراحل عضویّت: 

الف- تکمیل فرم تقاضای عضویّت به صورت الکترونیکی یا چاپی (پیوست1)؛ 

ب- مراجعه حضوری فرد و امضاء فرم قوانین و مقررات کتابخانه (پیوست 2)؛

تبصره: حضور گروه خردسالان (زیر 6 سال) جهت عضویت و امانت کتاب الزامی نیست. اولیاء می‌توانند کودکان خود را عضو کتابخانه کنند و برای آن‌ها از کتاب های گروه سنی کودک به صورت غیابی کتاب امانت بگیرند.

ج- ارائه ی یک قطعه عکس 4×3 یا تهیّه عکس توسط کتابدار با استفاده از دوربین رقومی در محل؛

د- ارائه ی مدرک شناسایی معتبر دارای کد ملّی؛ 

2-2. مدّت اعتبار کارت عضویّت، یک سال از تاریخ صدور است. 

  • افروز جعفربگلو

  • افروز جعفربگلو

  • افروز جعفربگلو

abegarmlib2016@




  • افروز جعفربگلو

  • افروز جعفربگلو

  • افروز جعفربگلو

کاریکاتور

۰۸
شهریور

به نظر من هم کتاب کاغذی از بین رفتنی نیست.
همونطور که جارو گفت: با اینکه جارو برقی اومده هنوز هم مردم از من استفاده می کنن.

  • افروز جعفربگلو

کاریکاتور

۰۸
شهریور

  • افروز جعفربگلو

«سلام بر ابراهیم» کاری است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامه ای مختصر و ۶۹ خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است.

این نوشتار حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند.(مقدمه کتاب)

«سلام بر ابراهیم» کاری است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامه ای مختصر و ۶۹ خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است.   

شهید هادی در یکم اردیبهشت ماه سال ۳۶ دیده به جهان گشود و پس از بیست و هفت سال زندگی پر فراز و نشیب، در عملیات والفجر مقدمّاتی در منطقه فکه، بیست و دوم بهمن سال ۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و همانطور که از خداوند می خواست، پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند.

دو خاطره از مفقود شدن شهید هادی را تقدیم خوانندگان عزیز می کنم:

***
یک ماه از مفقود شدن ابراهیم می گذشت. بچّه هایی که با ابراهیم رفیق بودند هیچکدام حال و روز خوبی نداشتند. هر جا جمع می شدیم از ابراهیم می گفتیم و اشک می ریختیم.
برای دیدن یکی از بچّه ها به بیمارستان رفتیم، رضا گودینی هم اونجا بود. وقتی که رضا رو دیدم انگار که داغش تازه شده باشه بلند گریه می کرد. بعد گفت: "بچّه ها دنیا بدون ابراهیم برا من جای زندگی نیست. مطمئن باشید من تو اولّین عملیات شهید می شم".
یکی دیگه از بچّه ها گفت: "ما نفهمیدیم ابراهیم کی بود. اون بنده خالص خدا بود که اومد بین ما و مدّتی باهاش زندگی کردیم تا بفهمیم معنی بنده خالص خدا بودن چیه" یکی دیگه گفت: "ابراهیم به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان"
پنج ماه از شهادت ابراهیم گذشت. هر چه مادر از ما پرسید: " چرا ابراهیم مرخصی نمی آد؟" با بهانه های مختلف بحث رو عوض می کردیم و می گفتیم: "الآن عملیاته، فعلاً نمی تونه بیاد تهران و... خلاصه هر روز چیزی می گفتیم."
تا اینکه یکبار دیدم مادر اومده داخل اتاق و روبروی عکس ابراهیم نشسته و اشک می ریزه. اومدم جلو و گفتم: "مادر چی شده؟"
گفت:
من بوی ابراهیم رو حس می کنم. ابراهیم الآن توی این اتاقه، همینجا و... "
وقتی گریه اش کمتر  شد گفت: 
"من مطمئن هستم که ابراهیم شهید شده".
مادر ادامه داد: "ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی بهش گفتم: بیا بریم، برات خواستگاری، می گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی گردم. نمی خوام چشم گریانی گوشه خونه منتظر من باشه"
چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه می کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم به دایی بگیم به مادر حقیقت رو بگه. آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در  سی سی یو بیمارستان بستری شد.

سال های بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا می بردیم بیشتر دوست داشت به قطعه چهل و چهار بره و به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام بشینه، هر چند گریه برای او بد بود. امّا عقده دلش رو اونجا باز می کرد و حرف دلش رو با شهدای گمنام می گفت. 
  • افروز جعفربگلو