شهید طیب حاج رضایی در سال ۱۲۸۰ خورشیدی در محله صابون پز خانه (در اصطلاح عام صام پزخانه) تهران به دنیا آمد. پدر او حسینعلی حاج رضایی از اهالی سگمس آباد یا ارتش آباد کنونی از روستاهای استان قزوین شهرآبگرم بود که پس از مهاجرت به تهران به شغل جمعآوری بوتههای خشک برای نانواییها مشغول بود. طیب سه برادر به نامهای حاجی مسیح، اکبر و طاهرداشت او از همان ابتدا به ورزش باستانی علاقهمند بود و پس از پایان یافتن دوره سربازی بود که نام او کمکم بر سر زبانها افتاد.[۲] طیب از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۲ از میدان داران به نام میوه و تره بار تهران بود و به کار خرید و فروش میوه و تره بار مشغول بود. او در دوران زندگی اش دو همسر و هفت فرزند داشت.[۳]
او و هم دورهایهایش در آن سالها در زورخانههایی مانند «زورخانه اصغر شاطر» در انبار گندم (نزدیک به میدان شوش)، «زورخانه رضا کاشفی» در بازارچه سعادت (نزدیک به باغ فردوس) و زورخانههایی در محلههای پاچنار و نظام آباد و البته زورخانه شعبان جعفری در پارک شهر به ورزش باستانی میپرداختند[۴]
طیب در سنین جوانی بارها به دلیل درگیری به زندان افتاد که در برخی موارد دوران محکومیت را به صورت کامل نگذراند. از سوابق محکومیتهای او میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- دو سال حبس انفرادی به دلیل درگیری با پاسبانهای شهربانی در سال ۱۳۱۶.
- در سال ۱۳۱۹ به دلیل درگیری تحت تعقیب بود که با کفالت آزاد شد.
- پنج سال حبس با اعمال شاقه در سال ۱۳۲۲
- تبعید به بندرعباس در سال ۱۳۲۳ به اتهام قتل
بنا به آنچه در خاطرات دیگران از او گفته میشود، ویژگیهایی چون خشونت و اعمال زور علیه شهروندان به وی منسوب است و از او به عنوان فردی دیندار هم یاد میکنند. مثلاً گفته میشود که در ماه محرم از کوتاه کردن ریش خودداری میکرد و لباس سیاه عزا میپوشید و عزاداری میکرد.[۵][۶] همچنین بیژن حاج رضایی فرزند طیب در مورد دلبستگی پدرش به حسین بن علی چنین میگوید:[۷]
«پدرم، عجیب حساسیت و علاقه به خاندان عصمت و طهارت بهخصوص حضرت امام حسین (ع) داشت و این را واقعاً میگویم که عاشق او بود، حتی در برابر بعضی اعتراضات مادرم در مورد بعضی خرجهایش میگفت من زندگیام و پولی را که بدست میآورم؛ دو قسمت میکنم یک قسمت آن را خرج خودم میکنم، و قسمت دیگر را خرج امام حسین (ع)، حالا یا برای او عزاداری میکنم یا به راه او خرج میدهم.»
حاج حسین علم ۲-طاهر حاجرضایی ۳-شعبان جعفری ۴-حسین مهدی قصاب ۵-طیب حاجرضایی۶-اکبر حاجرضایی ۷-سید اکبر خراط درکنار آیت الله کاشانی.
طیب حاجرضایی با برخی از علما و روحانیون در ارتباط بود. مثلاً در گزارش ساواک در سال ۱۳۳۶ چنین آمدهاست که طیب به منزل آیت الله کاشانی میوه فرستادهاست.[۳]
شهید طیب حاج رضایی را حر انقلاب لقب دادند. زیرا از لشکر یزید به زیر بیرق امام حسین پناه برد. او از لاتها و بزن بهادرهای پهلوی بود، اما در دل عشق حسین را داشت.
در اواخر سال ۱۳۴۱ و اوایل ۴۲، طیب دچار تحول درونی شد و بارها دوستان و آشنایان از دهانش شنیده بودند که گفته بود: «خدایا پاکم کن، خاکم کن» اما قبل از این تحول روحی، بارها به جرم چاقوکشی به زندان افتاده بود و یک بار هم به بندرعباس تبعید شده بود. در مراسم جشن تولد پسر محمدرضا پهلوی، «تمام چهار راه مولوی تا شوش را فرش پوش کرد و طاق نصرت بست». به دلیل اقداماتی که در ۲۸ مرداد به نفع تاج و تخت انجام داده بود، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود و حتی یک طپانچه از شاه هدیه گرفته بود. اما ویژگیهایی داشت که در نهایت موجب عاقبت به خیری او شد. مهمترین ویژگی مرحوم طیب، عشق و علاقهی وی به سالار و سرور شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین بود. او از کسانی بود که محبت امام حسین (علیهالسلام) موجب نجاتش شد و روحش را طیب و طاهر گردانید.
چرا شعبان جعفری در ذلت و غربت در آمریکا از دنیا میرود و طیب حاج رضایی، با افتخار شهادت رخت از این دنیا بر میبندد؟ اختلاف این دو در ادب و وفاداری به اهل بیت بود. اگر طیب، تهمت دریافت پول از امام خمینی را میپذیرفت، نه تنها سر خود را از دست نمیداد، بلکه نزد شاه اعتبار هم کسب می کرد. اما او فقط به یک دلیل این دروغ را نگفت: «من حاضر نیستم به پسر حسین (علیهالسلام) تهمت بزنم».
ویژگی خاص مرحوم طیب که همهی دوستانش بر آن متفق بودند، انسانیت و لوطیگری او بود. زمانی که او به شهادت رسید، خانوادههای بسیاری که تحت سرپرستی او بودند، دچار مشکل شدند.
«دستهی طیب بزرگترین دستهی عزاداری در تهران بود». او علاوه بر عزاداری درماه محرم در هیأت خود از یک معلم برای آموزش احکام و زبان عربی استفاده میکرد. دستهی سینهزنی طیب در شوش و خراسان حرکت میکرد و مرحوم طیب خود با گلمال کردن سر، و با پوشیدن لباس مشکی در میان مردم به راه میافتاد و اطعام مینمود.
طیب در این دوران اگرچه با روحانیت ارتباط چندانی نداشت اما به روحانیت احترام میگذاشت. به عنوان نمونه، ساواک در سال ۱۳۳۶ که آیتالله کاشانی در انزوا به سر میبرد، از رفت و آمد طیب با ایشان گزارشی میدهد: «طیب حاج رضایی ۴ صندوق میوه به منزل آیتالله کاشانی برد». (گزارش ساواک در ۷/۱/۱۳۳۷) و یا «چندی است که طیب حاج رضایی تغییر لحن داده و با طرفداران آیتالله کاشانی طرح دوستی ریخته…» (گزارش ساواک در ۸/۶/۱۳۳۷)
بنابراین رفتار و شخصیت مرحوم طیب به کلی با افراد لاتی مانند شعبان جعفری که برای جلب نظر شاه هر کاری میکردند، تفاوت داشت. او به اسلام علاقه داشت و جوانمردی و شجاعت را از سردار کربلا آموخته بود. اما در ضمن عرق ایرانی نیز داشت و به اشتباه ایراندوستی را با شاهدوستی همراه میدید. اقداماتی که طیب در جهت تقویت سلطنت مینمود، بر مبنای همین تصور بوده است.